در یکی از روزهای سال 1308 قمری ( 1267 ه.ش ) در روستای کوهستان و در خانه علم و تقوا کودکی چشم به جهان گشود که سیمای ملکوتی اش آینده ای بس درخشان را نوید می داد.نامش را به نام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم « محمد » نهادند تا به برکت نام آن حضرت، منشأ حرکت سازنده و حیات بخش در جامعه آینده گردد.
محمد، دست خالی است !
مرحوم آیت الله کوهستانی در این اواخر عمر بسیار نگران آخرتش بود، با همه زهد و ورع، خود را دست خالی می دید، از این رو هرگاه برخی از شاگردان او از قبیل شهید هاشمی نژاد و دیگر فضلا که از مشهد به حضورشان می رسیدند، می فرمود:
آقا ما را پذیرفت !
گویا
تأکید و سفارش ایشان مبنی بر انتقال جنازه اش به مشهد به خاطر خوابی بود
که احساس کرد حضرت رضا علیه السلام او را پذیرفتند، از این رو خود می
فرمود:« بر حسب خواب هایی که دیده شد معلوم می شود آقا حضرت رضا علیه السلام ما را پذیرفتند. »و آن خواب این بود که مشاهده کردند همه حضرات معصومین علیهم السلام در
اتاقی نشسته اند و ایشان وارد آن مجلس شد، ولی جایی نیست که ایشان بنشیند؛
در این لحظه حضرت رضا علیه السلام نزد خود جایی را باز نمودند و خطاب به
ایشان فرمود: « بیا پیش من بنشین. »
دهان شیطان را مشت میزنم !
در روزهای آخر با این که در بستر بیماری بود و دیگر رمقی نداشت، اما همواره در یاد خدا و مشغول ذکر بود. دختر مکرمه شان نقل می کند: پرسیدم: آقا جان می توانی با دهانت ذکر بگویی؟
فرمود:«
خدا لعنت کند شیطان را هر وقت می خواهم ذکر بگویم سرفه ام می گیرد، اما من
دهان شیطان را مشت می زنم و هر طور است ذکر خودم را می گویم. »
آخرین گفتار
روزها
به سرعت سپری می گشت و بیماری آن مرد الهی هم چنان ادامه داشت و پزشکان و
بستگان همه در تب و تاب بودند تا آن که روز پنج شنبه ششم ربیع الاول 1392
بر اثر شدت بیماری آقا جان از هوش رفت، ولی با تلاش پزشکان زحمت کش به هوش
آمد. چیزی نگذشت که بار
دیگر بی هوش شد و به مدت یک هفته تمام در حال اغما به سر برد و در طول این
مدت یکی دو بار بیش تر نتوانست سخن بگوید آن هم به صورت جمله ای کوتاه.
از جمله سخنان گهربار او در واپسین لحظات آن بود که فرمود:« مگر راهی غیر از راه خدا هست؟ »
عروج ملکوتی
سرانجام
در حدود ساعت یک بعد از نیمه شب جمعه چهاردهم ربیع الاول برابر با هشتم
اردیبهشت سال 1351 شمسی در حالی که سکوت سنگینی فضای منزل آن عالم الهی و
آسمان خطه شمال را فراگرفته بود قلب مبارکش از تپش باز ایستاد و خورشید
فروزانی که هزاران نفر از پرتو روشنایی او بهره می گرفتند غروب کرد و ندای «
ارجعی الی ربک » را لبیک گفت و روح بلندش به ملکوت اعلی پرواز نمود و بدین
ترتیب خواسته اش که رحلتش شب جمعه باشد، مستجاب گشت و در آن شب غفران و
رحمت الهی به لقای محبوب شتافت.