تاریخ ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)
در تاریخ ازدواج علی (ع) و حضرت زهرا (س) اختلاف است و کسی که قدیمیترین تاریخ را نقل کرده، یعقوبی میباشد که نوشته است: رسولالله دو ماه پس از ورود به مدینه حضرت زهرا (س) را به تزویج حضرت علی (ع) در آورد؛کلینی در روضه کافی با سندی از سعید بن مسیّب نقل میکند که در مورد هجرت گفت:
به علی بن حسین (ع) گفتم: چه وقت رسول الله (ص) حضرت فاطمه (س) را به حضرت علی (ع) تزویج کرد؟ فرمود: یک سال پس از هجرت به مدینه و در آن هنگام فاطمه نُه ساله بود. این اختلاف از اختلاف در تاریخ ولادت فاطمه (ع) نشأت گرفته است. بنابر نظر برخی حضرت فاطمه (ع) پنج سال پس از بعثت به دنیا آمد و هشت سال با پدرش در مکه ماند سپس به مدینه هجرت کرد و دو سال پس از ورود به مدینه، پس از جنگ بدر، با على (ع)، ازدواج کرد. اما برخى می گویند فاطمه (ع) در سال دوم بعثت به دنیا آمد، بنابراین سن وى به هنگام ازدواج ده یا سیزده سال بوده است. و برخی از اهل سنت، با توجه به دیگر شواهد تاریخی، سن حضرت فاطمه (ع) هنگام ازدواج را، 15 سال و نیم و برخی دیگر 18 سال و سن امام علی (ع) را 21 سال دانسته اند.در خصوص روز و ماه عقد و ازدواج آن حضرت نیز، اقوال مختلفى نقل شده است:گفتنی است که با توجه به تاریخ تولد حضرت فاطمه (س) که در آن نیز اختلاف است؛ برخی از اقوال ذکر شده است.
توضیح آیت الله قزوینی پیرامون تاریخ ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه (س)
عشق و حیا
حضرت علی (ع)
یک روز عمر و ابوبکر و سعد بن معاذ و گروهى دیگر در مسجد دور هم جمع شده بودند و از هر درى سخن مىگفتند. در این بین سخن از فاطمه به میان آمد. ابوبکر گفت: مدتى است که اعیان و اشراف عرب فاطمه(علیهاالسلام) را خواستگارى مىنمایند اما پیغمبر اکرم پیشنهاد احدى را نپذیرفته و در جوابشان مىفرماید: تعیین همسر فاطمه با خداست. ولى على بن ابى طالب(علیهالسلام) تا حال، در مورد خواستگارى فاطمه اقدامى نکرده، گمان مىکنم علت اقدام نکردنش تهیدستى باشد. این مطلب براى من روشن است که خدا و پیغمبر، فاطمه را براى على(علیهالسلام) نگاهداشتهاند. سپس به «عمر» و «سعد بن معاذ» گفت: حاضرید به اتفاق هم نزد على برویم و جریان را برایش تشریح کنیم و اگر به ازدواج مایل بود و تهیدستى مانعش بود، کمکش کنیم؟! سعد بن معاذ از این پیشنهاد استقبال نمود و ابوبکر را در این کار تشویق کرد.سلمان فارسى مىگوید: عمر و ابوبکر و سعد بن معاذ بدین قصد از مسجد خارج شدند و به جستجوى على(علیهالسلام) پرداختند. ولى آن حضرت را در منزلش نیافتند. اطلاع پیدا کردند که در نخلستان یکى از انصار با شتر آبکشى مىکند و درختان خرما را آبیارى مىنماید. پس به جانب آن حضرت شتافتند.على(علیهالسلام) فرمود: از کجا مىآیید و به چه منظور اینجا آمدهاید؟
ابوبکر گفت: یا على تو در تمام کمالات بر سایرین برترى دارى، و از موقعیت خودت و علاقهاى که رسول خدا به تو دارد کاملا آگاهى. اشراف و بزرگان قریش براى خواستگارى فاطمه(علیهاالسلام) آمدهاند ولى پیغمبر(صلّى الله علیه و آله) دست رد به سینه همه زده و تعیین همسر فاطمه را به دستور خدا حواله داده است. گمان مىکنم خدا و رسول، فاطمه را براى تو گذاشتهاند. و شخص دیگرى قابلیت این افتخار را ندارد. نمىدانم به چه علت شما در این اقدام کوتاهى مىکنى؟
على بن ابى طالب(علیهالسلام) هنگامى که سخن ابوبکر را شنید اشک در چشمان مبارکش حلقه زد و فرمود: اى ابابکر! احساسات و خواستههاى درونى مرا تحریک نمودى و به موضوعى که از آن غافل بودم یادآورى کردى. به خدا سوگند! همه خواستگار فاطمهاند، من هم بدین موضوع علاقه دارم. یگانه چیزى که مرا از این اقدام بازداشته فقر و تهیدستى است.ابوبکر عرض کرد: یا على! این سخن را نفرمایید. زیرا دنیا و اموال دنیا در نظر خدا و رسول ارزشى ندارد. من صلاح مىدانم هر چه زودتر در این کار اقدام نمایید و در خواستگارى فاطمه تعجیل کنید.(1) پیشنهاد ابوبکر چنان روح على را تکان داد و عشق درونى او را شعلهور ساخت که دیگر نتوانست به کار خویش ادامه دهد. شترش را از کار بازگرفت و به منزل آورد، استحمام نمود، و عباى تمیزى بر تن کرد، و به خدمت رسول اکرم رفت...
حضرت فاطمه (س)
پیغمبر(صلّى الله علیه و آله) در خانه امسلمه تشریف داشت. على (علیهالسلام) به منزل ام سلمه رفت و در زد. پیغمبر به ام سلمه فرمود: در را باز کن. کوبنده در شخصى است که خدا و رسول او را دوست دارند او هم خدا و رسول را دوست دارد.
عرض کرد: یا رسول الله! پدر و مادرم فدایت، کیست که ندیده دربارهاش چنین داورى مىکنى؟
فرمود: اى ام سلمه! مردى دلاور و شجاع است، برادر و پسرعمویم و محبوبترین مردم نزد من است.
امسلمه از جاى جست و در خانه را باز کرد. على(علیهالسلام) داخل منزل شد، سلام داد و در حضور پیغمبر نشست. از خجالت سرش را به زیر انداخت، و نتوانست تقاضاى خویش را عرضه بدارد. مدتى طول کشید که هر دو ساکت بودند. بالاخره پیغمبر(صلّى الله علیه و آله) سکوت را شکست و فرمود: یا على گویا براى حاجتى نزد من آمدهاى که از اظهار آن خجالت مىکشى؟ بدون پروا حاجت خود را بخواه و اطمینان داشته باش که تمام خواستههایت قبول مىشود.
عرض کرد: یا رسول الله پدر و مادرم فداى تو باد، من در خانه شما بزرگ شدم و از الطاف شما برخوردار گشتم. بهتر از پدر و مادر، در تربیت و تأدیب من کوشش نمودى و به برکت وجود شما هدایت شدم.
یا رسول الله! به خدا سوگند اندوخته دنیا و آخرت من شما هستى. اکنون موقع آن شده که براى خودم همسرى انتخاب کنم و تشکیل خانواده دهم، تا با وى مأنوس گردم و از ناراحتیهاى خویش بکاهم. اگر صلاح بدانى و دختر خودت فاطمه(س) را به عقد من درآورى سعادت بزرگی نصیب من شده است.پیامبر(ص) که از اسرار ازل و أبد خبر داشت و چهرة عقد آسمانی علی(ع) و فاطمه(س) را در ملکوت عالم، نظاره فرموده بود. از این پیشنهاد خرسند گردید و فرمود: علی، پیش از تو کسانی به خواستگاری فاطمه(س) آمده بودند اما دخترم نپذیرفت، بگذار تا نظر او را جویا شوم. آن گاه به نزد فاطمه(س) رفت و فرمود: دخترم، علی ابن ابیطالب تو را از من خواستگاری کرده است. تو خویشی او را با ما و سابقة او را در اسلام می دانی و از فضیلت او آگاهی، آیا اجازه می دهی که تو را به ازدواج او درآورم؟ فاطمه(س) بی آن که چهرة خویش را برگرداند، به خاطر شرم و حیا، ساکت ماند ولی حرکتی که ناشی از نارضایتی باشد، از خود بروز نداد. رسول اکرم(ص) در سکوت پرمعنا و ژرف زهرا(س)، رضایت او را دریافت و فرمود: «الله اکبر، سکوتها رضاها»
ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) ؛ ازدواجی آسمانی
گروهی
از مهاجرین وی را از رسولالله (ص) خواستگاری کرده بودند و هنگامی که رسول
خدا (ص) وی را به حضرت علی (ع) تزویج کرد، گِله کردند و آن حضرت فرمود:
«من فاطمه را به علی تزویج نکردم، بلکه خدا او را به علی تزویج کرد»
طبرسی
در اعلام الوری از علی بن ابراهیم قمی نقل میکند که: وقتی رسول الله (ص)
منزلهای خود را در مدینه بنا میکرد، فاطمه (س) نزد او به سر میبرد. در
این هنگام ابوبکر از او خواستگاری کرد و آن حضرت در جواب فرمود: «منتظر امر
خدای عزوجل هستم» . سپس عُمر به خواستگاری آمد که همین جواب را به او داد.
عبدالرحمن بنعوف و عثمان بنعفان از ثروتمندان معروف عرب به خدمت رسول
خدا رسیدند. عبدالرحمن گفت: «یا رسولاللّه: اگر فاطمه را به من تزویج کنی
حاضرم یک صد شتر سیاه آبی چشم که بارهایشان پارچههای کتانی اعلای مصری
باشد به علاوه ده هزار دینار مهریهاش کنم. عثمان بنعفان نیز اظهار داشت
من هم به همین مهریه حاضرم و بر عبدالرحمان برتری دارم زیرا زودتر مسلمان
شده ام. اما پیامبر(ص) از سخنان آنان سخت خشمناک شدند. مُشتی سنگ ریزه
برگفتند و به جانب عبدالرحمان پاشیدند و فرمودند: «تو خیال میکنی، من بنده
پول و ثروتم و تو به وسیله ثروت خود بر من فخر و مباهات میکنی و میخواهی
این ازدواج را بر من تحمیل کنی؟»
حضرت علی (ع) در خطبه عقد خود فرمودند : والنکاح مما امر الله عز و جل به و رضیه و مجلسنا هذا مما قضاه الله و اذن فیه :ای مردم! خدا ازدواج را برای ما پسندیده و بدان دستور داده است. ازدواج من و فاطمه را خدا مقدر کرده و بدان امر نموده است. و به عبارتی دیگر : وَ النِّکاحُ مِمّا اَمَرَ اللّهُ بِهِ وَ یُرْضِیهِ، وَ اجْتِماعُنا مِمّا قَدَّرَهُ اللّهُ وَ اَذِنَ فِیْهِ :امّا بعد) ازدواج از امورى است که خدا به آن امر کرده، و مایه خوشنودى او است، و ازدواج ما از امورى است که خدا آن را مقدّر فرموده، و اجازه داده
هم کفو بودن حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)
حضرت صادق (ع) در این زمینه بیان روشن و واضحی فرمودهاند: «لو لا ان اللَّه عز و جل خلق امیرالمؤمنین، لم یکن لفاطمة کفو علی وجه الارض، آدم فمن دونه».«اگر خدای عز و جل امیرالمؤمنین را نمیآفرید،- از اولین و آخرین- فاطمه را بر روی زمین نظیر و همتائی وجود نداشت». علی و فاطمه هر دو صاحب ولایت، هر دو دارای مقام عصمت و طهارت و هر دو از ارکان توحید و ایمانند.سخت نگرفتن پیامبر در ازدواج
رسول اکرم به نزد علی آمد و با لبی خندان گفت: یا علی! آیا برای عروسی چیزی داری؟ پاسخ داد: یا رسول الله پدر و مادرم قربانت، شما از وضع من کاملاً اطلاع دارید. تمام ثروت من عبارت است از یک شمشیر، یک زره و یک شتر.فرمود: تو مرد جنگ و جهادی و بدون شمشیر نمی توانی در راه خدا جهاد کنی، شمشیر از لوازم و احتیاجات ضروری تو است. شتر نیز از ضروریات زندگی تو محسوب می شود، باید به وسیله آن آبکشی کنی و امور اقتصادی خود و خانواده ات را تأمین کنی و برای اهل وعیالت کسب روزی نمایی و در مسافرت بارت را بر آن حمل کنی، تنها چیزی که می توانی از آن صرف نظر کنی همان زره است. منهم به تو سخت نمی گیرم و به همان زره اکتفا می نمایم.
پس از ازدواج ؛ خانه ای سرشار از محبت و احترام
زندگی مشترک علی علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام در خانه ای ساده اما پر از نور و مهر آغاز شد. یاد خدا چلچراغ خانه آنها بود و غیر از رضایت حضرت حق خواسته دیگری آنها را به خود مشغول نکرد. زهرا علیهاالسلام رازدار علی علیه السلام بود و علی علیه السلام پناهگاه فاطمه علیهاالسلام ؛ تا آنجا که حضرتش با نگاهی به زندگی خویش فرمود: «هیچ گاه فاطمه از من نرنجید و او نیز هرگز مرا نرنجاند. او را به هیچ کاری مجبور نکردم و او نیز مرا آزرده خاطر نساخت. در هیچ امری، قدمی برخلاف میل باطنی من برنداشت و هرگاه به چهره اش نگاه می کردم، تمام غصه هایم برطرف می شد و دردهایم را فراموش می کردم». آن حضرت در جایی دیگر می فرماید: «به خدا قسم هرگز کاری نکردم که فاطمه خمشگین شود؛ اونیز هیچ گاه مرا خشمگین نکرد».
منابع : نرم افزار کشتی پهلو شکسته
http://tebyan.net
http://www.imamali.ir
http://www.hawzah.net/fa
http://www.pajoohe.com/fa
http://www.valiasr-aj.com/fa
http://daneshnameh.roshd.ir
http://wiki.ahlolbait.com
http://www.aviny.com
http://www.erfan.ir
سلام دوست عزیز ، شاید شما تا بحال از وی پی ان و پروکسی ساکس استفاده کرده باشید . این دو ابزار مشکلات زیادی مثل افت سرعت ، قطع و وصل شدن بسیار زیاد ، سازگار نبودن با همه نوع اینترنت مثل وایمکس و ... ، الان میخوام شما را با یک نرم افزار بسیار قوی که جهت رفع مشکلات این دو سیستم طراحی شده و بسیار سریع و بدون قطعی (حتی در مواقعی که مخابرات بسته باشد) و تضمینی هم هست آشنا کنم . اسم این نرم افزار VIM PROXY هست . نیاز به تنظیمات نداره و تنها کاری که انجام میدین فقط یوزر و پسورد وارد می کنید و والسلام . تست کردن این ابزار جدید هم رایگان می باشد می تونید به سایت www.fullserver.in مراجعه کنید و در صورت نیاز به راهنمایی با بنده تماس بگیرید
سلام
مطلب مفیدی بود
موفق باشید
علیک سلام
ممنون از حضور و نظرتون
یا علی
سلام
به روزم میشه نظرتون رو در مورد پستم عنوان بفرمایید؟
علیک سلام
بله ... حتما
ممنون از حضور و نظرتون
یا علی
زندگی همیشه شیرین نیست گاهی تلخی های هم دارد
به این میگویند یک زندگی عادی
انسان نیز همیشه نمی خندد گاهی اشک هم میریزد و قلبش به درد می آید
به این میگویند یک انسان عادی
خوشحالم که زندگی عادی دارم و انسان عادی هم هستم.
ممنون از حضور و نظرتون
یا علی
هر کس را خواندم ، مرا از یاد برد
هر کس را جستم ، مرا گم کرد
و هر کس را بخشیدم ، مرا شکست
زندگی همین است
آمدن برای رفتن
زیستن برای زنده بودن
گشتن برای نیافتن
خواستن برای نرسیدن
من ، اما آمده ام که بمانم ، زندگی کنم ، شاد باشم
و برسم به سپیده دم خوشبختی
آن جا که پنجره ی امید حنجره ی سازم را نوازش می کند و یاد خدا نگین قلبم می شود...
ممنون از حضور و نظرتون
یا علی