تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم، بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم
تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم، بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم

پاسخ به 3 شبهه پیرامون امام جعفر صادق (علیه السلام)

جانشین امام جعفر صادق (ع) کیست ؟ اسماعیل ؛ عبد الله أفطح یا موسی کاظم

جریانی با محوریت اسماعیل، بزرگ ترین فرزند امام صادق (ع) تشکیل شد و بسیاری از شیعیان، گمان می بردند که طبق روال معمول که فرزند بزرگ تر به جای پدر می نشیند، او نیز جانشین پدرش خواهد شد!بر همین اساس، پرسش هایی نیز از امام صادق (ع) انجام می شد که ایشان به دلیل شرایط خفقان آن روزگار ؛ پاسخ صریحی ارائه نمی فرمودند، بلکه با اشاره و کنایه مطالبی را اظهار می داشتند که به یک مورد آن اشاره می نماییم:

 

مفضل بن مرثد روایت می نماید: هنگامی که اسماعیل هنوز زنده بود، از امام صادق (ع) پرسیدم: آیا خداوند، اطاعت از اسماعیل را همانند پدرانش بر ما واجب نموده است (یعنی او امام بعدی ماست)؟! ایشان پاسخ دادند که کار به این جا نمی رسد! من گمان نمودم که امام ششم از من تقیه نموده که پاسخ دقیق را به من نداده، اما مدتی نگذشت که اسماعیل از دنیا رفت و متوجه منظور امام شدم.(مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۷، ص ۲۵۱ – ۲۵۰٫)

قول الصادق علیه السلام : ما بدا لله بداء کما بدا له فی إسماعیل ابنی ،یقول : ما ظهر لله أمر کما ظهر له فی إسماعیل ابنی إذ اخترمه قبلی لیعلم بذلک أنه لیس بإمام بعدی .
کلام امام صادق علیه السلام : برای خداوند بدایی صورت نگرفت مثل آنچه که در اسماعیل فرزندم صورت گرفت .ایشان می فرمایند که از خداوند امری ظاهر نشد ( از جهت تعجب برانگیز بودن برای مردمان ) همانطور که در مورد اسماعیل فرزندم صورت گرفت . زیرا وی را قبل از من از دنیا برد تا همگان بدانند که وی بعد از من امام نیست .(التوحید ، الشیخ الصدوق ، ص 336)

 در هنگام دفن اسماعیل تابوت او را پیش از دفن چندین بار به زمین نهادند و هر بار امام صادق (ع) می آمد و پارچه را از روی صورتش بر می داشت و در روی او نگاه می کرد . مقصود امام (ع) از این کار این بود که مرگ او را پیش چشم آنان که گمان جانشینی و امامت او را داشتند قطعی کند و شبهه آنان را درباره زنده بودنش برطرف سازد(درسنامه مهدویت ج1 ص 109 )

جریان دوم؛ گرد محور عبدالله افطح؛ فرزند بعدی امام صادق (ع)؛ که از اسماعیل کوچک تر و از امام کاظم (ع) بزرگ تر بود، شکل گرفت. ممکن است همان ذهنیتی که در میان شیعیان وجود داشت مبنی بر این که بعد از رحلت یک امام، فرزند بزرگ تر او، جانشین پدرش خواهد شد، در شکل گیری این جریان که به “فطحیه” نامیده می شد، تأثیر گذار بود! 

شیعیان روایتی دارند که در آن آمده است :الأمر فی الکبیر ما لم تکن فیه عاهة :امامت در فرزند بزرگ است ، مگر اینکه وی بیماری داشته باشد - که سبب رویگردانی مردم از وی شود -(الکافی ج 1 ص258 ) ، که البته این روایت از جهت رجالی با سند صحیح به دست ما نرسیده است و در آن سهل بن زیاد ابو یحیی الواسطی است که امامی است اما وثاقت وی ثابت نشده است. و تحریف مضمون همین روایت بود که سبب گمراهی عده ای از شیعیان بعد از شهادت امام صادق علیه السلام گردید ؛ زیرا عبد الله أفطح فرزند دیگر امام ، از امام کاظم علیه السلام بزرگتر بود و لذا عده ای با تحریف این روایت قسمت آخر آن را که می گوید امام نباید از جهت جسمی مشکلی داشته باشد ، برداشته و از آن برای اثبات امامت عبد الله افطح استفاده کردند. زیرا سر عبد الله افطح ، حالت طبیعی نداشت و لذا به وی افطح می گفتند ).

اما بعد از طرح پرسش هایی دینی از او که نتوانست از عهدۀ پاسخ گویی آنها برآید و نیز دیدن 

رفتارهایی از ایشان که سزاوار مقام امامت نبود و داشتن عیبی که امام باید از آن مبرا باشد ، گروه بسیاری از آن شیعیانی که گرد او جمع شده بودند، از اعتقاد خود نسبت به امامتش دست کشیده و با توجه به روایاتی که بیان می نمود، امامت بعد از امام حسن (ع) و امام حسین (ع)، دیگر به دو برادر نخواهد رسید، تنها به امامت امام موسی کاظم (ع) گردن نهاده و متوجه اشتباه قبلی خود شدند. دیری نپایید که بعد از هفتاد روز، عبدالله دار فانی را وداع گفته و تعداد اندکی نیز که هنوز معتقد به امامتش بودند، به جمع دیگر شیعیان پیوستند. امام صادق (ع)، با پیش بینی این وقایع، خطاب به فرزندش؛ امام هفتم (ع) توصیه ای فرمودند مبنی بر این که برادرت بعد از من، خود را جانشین من معرفی خواهد نمود و ادعای امامت خود را مطرح خواهد ساخت! فرزندم! تو در این زمینه، با او کوچک ترین گفت و گو و درگیری نداشته باش؛ زیرا او اولین شخصی است که از خانواده ام رحلت نموده و به من خواهد پیوست.( رجال کشی، ص ۲۵۵ – ۲۵۴، انتشارات دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ هـ ش.)


آیا روایت « ولدنی ابوبکر مرتین» از قول امام صادق علیه السلام است؟

این روایت  را هیچیک از علمای شیعه نقل نکرده اند ، تنها مرحوم ابو الفتح اربلی در کتاب کشف الغمه آن را از عبد العزیز بن اخضر جنابذی که سنی حنفی  است نقل کرده:
حافظ عبد العزیز جنابذی گفته است:  ابو عبد الله جعفر بن محمد ، مادرش ام فروه از طرفی  دختر قاسم بن محمد بن ابو بکر است و از طرف دیگر  مادرش اسماء، دختر عبد الرحمان بن ابوبکر است و از این روی امام صادق فرموده: ابوبکر دو بار مرا به دنیا آورده یعنی از دو طرف نسب من به ابو بکر می رسد.(کشف الغمة ، ج2 ، ص 374 .)

اولاً : حافظ عبد العزیز جنابذی متوفای 611 است و امام صادق علیه السلام در سال 148 هجری به شهادت رسیده است  بین این دو فاصله زیادی وجود دارد . پس روایت مرسله است و روایت مرسل ارزشی برای استدلال ندارد .

ثانیاً : این شخص سنی مذهب است ؛ چنانچه ذهبی در سیر اعلام النبلاء در باره وی می‌نویسد :ابن الأخضر * الامام العالم المحدث الحافظ ... قال ابن النجار : ... وما رأیت فی شیوخنا مثله فی کثیرة مسموعاته ، وحسن أصوله ... .(سیر أعلام النبلاء - الذهبی - ج 22 - ص 31 .)
بهترین شاهد بر سنی بودن این شخص ، استفاده از کلمه «صدیق» برای  ابوبکر است ؛ در حالی که همه شیعیان می‌دانند که این لقب از القاب اختصاصی امیر المؤمنین علیه السلام بوده است .

تحریف روایت :
ذهبی ، اصل روایت را در سیر اعلام النبلاء ، ج 6 - ص 259 این گونه نقل می‌کند : « ... لقد ولدنی مرتین » ؛ در حالی که در جاهای دیگر و از جمله چهار صفحه پایین تر از آن ، کلمه «صدیق» را اضافه کرده و روایت را این گونه تحریف می‌کند :فکان یقول : ولدنی الصدیق مرتین .(الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة - الذهبی - ج 1 - ص 295  و تذکرة الحفاظ - الذهبی - ج 1 - ص 166 و سیر أعلام النبلاء - الذهبی - ج 6 - ص 255 و تاریخ الإسلام - الذهبی - ج 9 - ص 88 .)
چگونه ممکن است امام صادق علیه السلام از کلمه «صدیق» برای ابوبکر استفاده کند ؛ در حالی که همه می‌دانند این لقب از القاب مخصوص امیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام بوده است . ما این مطلب را در جای دیگر ثابت کرده‌ایم .( مطالعه بیشتر ...)


آیا روایت : « : إمامان عادلان قاسطان » از قول امام صادق علیه السلام در باره عمر و ابو بکر صحت دارد ؟

و جاء عن الإمام السادس جعفر الصادق (ع) انه سئل عن أبى بکر وعمر رضی الله عنهما ففی الخبر " ان رجلاً سأل الإمام الصادق (ع) ، فقال : یا ابن رسول الله ! ما تقول فى حق أبى بکر و عمر ؟ فقال (ع) : إمامان عادلان قاسطان ، کانا على الحق ، وماتا علیه ، فعلیهما رحمة الله یوم القیامة "
شخصی از امام صادق(ع) سؤال کرد : نظر شما در باره ابوبکر و عمر چیست ؟ فرمود : دو امام عادل و بر حق بودند و بر همین روش هم مردند (إحقاق الحق للشوشترى 1/16)

اوّلاً : این روایت که در برخی از کتاب‌ها ؛ همانند :الصراط المستقیم - علی بن یونس العاملی - ج 3 - ص 73 و شرح إحقاق الحق - السید المرعشی - ج 1 - ص 69 – 70 و الصوارم المهرقة - الشهید نور الله التستری - ص 155 و... نقل شده است‌ ، هیچ سندی ندارد و روایت بدون سند به درد استدلال نمی‌خورد .و ما معتقد هستیم که این روایات صحت ندارد و از ساخته‌های دودمان بنی امیه است که می‌خواستند ائمه شیعه را در میان مردم دو چهره نشان دهند .

ثانیاً : مستدل اول حدیث را نقل نکرده است ؛ زیرا در همان منبع مورد نقل (احقاق الحق: 1/69) شروع حدیث این چنین است که: روى أنّه سأل رجل من المخالفین عن الإمام الصادق(ع) وقال:...

 جناب نویسنده ، جمله رجل من المخالفین را حذف کرده است ، چرا ؟ دلیل آن روشن است ؛ زیرا مخالف از اصطلاحات حدیثى وروایى است و به معناى سنّى مذهب است .

ثالثا :  باز هم نویسنده ادامه روایت را نقل نکرده است . ادامه روایت این است :فلمّا انصرف الناس قال له رجل من خاصّته: یا ابن رسول اللّه (ص) لقد تعجّبت ممّا قلت فی حقّ أبی بکر وعمر، فقال: نعم، هما إماما أهل النار، کما قال اللّه سبحانه ـ آن دو نفر امام هستند، امّا امام و پیشواى دوزخیان و اهل آتش، خداوند مى فرماید:و جعلناهم أئمّة یدعون إلى النار (قصص: 41)، و اینکه گفتم: قاسطان، منظورم تفسیر این آیه است:  و أمّا القاسطون فکانوا لجهنّم حطباً. (جن: 15) و اگر گفتم: عادلان، به این جهت است که آن دو نفر از حق روى گردانده و با آن مخالفت کرده اند، و در حقیقت تفسیر این آیه است: ثمّ الذی کفروا بربّهم یعدلون (انعام: 1).و مقصودم از: کانا على الحق، به معناى مخالفت آن دو با حق و قیام علیه حق است که مراد أمیر المؤمنین (ع) است.و مقصود از: کانا على الحق، وماتا علیه این است که آن دو نفر با بر ضد حق بودند و  فعلیهما رحمة اللّه ،رحمت الله (رسول خدا ) بر ضد آنان است .فإنّه کان رحمة للعالمین .


منابع : کتاب درسنامه مهدویت جلد اول
کتاب زندگانی امام موسی کاظم ،مهدى محدثى

http://www.valiasr-aj.com/fa

http://islampedia.ir/fa

http://www.almazaheri.ir/farsi


نظرات 2 + ارسال نظر
سارا رضوی چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:17 ق.ظ

عجب!! استدلال هاتون خیلی ضعیفه چون با همین استدلالها مسایل دیگر را اثبات می کنید..ابو حنیفه شاگرد امام صادق بوده اگر امام صادق معتقد به رفض می بود دیگر شاگردی به اسم ابو حنیفه نداشت ...این سینه زنی مزخرف را بردارید ضربه به دین می زند

..... ذهبی ، رجالی مشهور اهل سنت بعد از نقل این روایت ، بدون این که سندی برای آن ذکر کند ، می‌نویسد :
وکان یغضب من الرافضة ، ویمقتهم إذا علم أنهم یتعرضون لجده أبی بکر ظاهرا وباطنا . هذا لا ریب فیه ، ولکن الرافضة قوم جهلة ، قد هوى بهم الهوى فی الهاویة فبعدا لهم .(سیر أعلام النبلاء - الذهبی - ج 6 - ص 255 .)

امام صادق از دست رافضه ناراحت بود و اگر می دید که آن‌ها ؛ چه در ظاهر و چه در باطن متعرض جدش ابوبکر می‌شوند ، دشمن آن‌ها می‌شد . ولی رافضه قومی جاهل هستند ...

-------------
همان طور که مشاهده می کنید این جمله از قول ذهبی گفته شده است نه امام صادق (ع)

ممنون از حضور و نظرتون
یا علی

همت پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:52 ب.ظ http://nesho0oni.mihanblog.com/

مردى از امام صادق (ع) اندرزى درخواست نمود! آن حضرت به او فرمودند:

1- اگر خداى تعالى روزى را به عهده گرفته است غصه خوردنت براى چیست؟!

2- اگر روزى تقسیم شده است، حرص و آز براى چیست؟!

3- و اگر سنجش (در قیامت) حق است، پس ثروت اندوزى براى چیست؟!

4- و اگر عوض دادن خداى تعالى حق است، پس بخل ورزیدن براى چیست؟!

5- و اگر کیفر الهى آتش دوزخ است، پس گناه براى چیست؟!

6- و اگر مرگ حق است، پس شادمانى براى چیست؟!

7- و اگر (کارنامه) اعمال بر خدا عرضه مى‏شود، پس فریب براى چیست؟!

8- و اگر گذر کردن بر صراط حق است، پس خودپسندى براى چیست؟!

9- و اگر تمام چیزها به قضا و قدر است، پس اندوه براى چیست؟!

10- و اگر دنیا ناپایدار است، پس اعتماد و آرامش به آن براى چیست؟!

خصال صدوق ، ج 2، ص 450.
-------------------------------------------

خدا قوت

موفق باشید

یا علی

ممنون از حضور و نظرتون
یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد