بیعت عمومی مردم با امیر المومنین
مورّخین مینویسند که مردم مثل مور و ملخ به درِ خانهی امیرالمؤمنین«سلام الله علیه» آمدند. خود حضرت میفرمایند:فَمَا رَاعَنِی إِلَّا وَ النَّاسُ کَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَیَّ یَنْثَالُونَ عَلَیَّ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَایَ مُجْتَمِعِینَ حَوْلِی کَرَبِیضَةِ الْغَنَم .و ناگهان دیدم مردم از هر سوى، روى به من نهادند، و چون یال کفتار پس و پشت هم ایستادند، چندان که حسن و حسین فشرده گشتند و دو پهلویم آزرده. به گـرد من فراهـم آمدند چـون گلهی گوسفند سر نهاده به هم.
روز دوّم، امام«سلام الله علیه» به منبر رفتند تا رؤوس برنامهها و اصلاحات خود را برای مردم تشریح کنند.ایشان طی خطبهای خطاب به مردم فرمودند: چون پیامبر خدا«صلی الله علیه و آله و سلم» از دنیا رفت، مردم، ابوبکر را به خلافت رساندند. پس از آن، ابوبکر، عمر را به خلافت برگزید. عمر هم به روش ابوبکر، عمل کرد. آن گاه، خلافت را در شورای شش نفره قرار داد و نتیجهی امر، به حکومت عثمان منتهی شد و از او کارهایی سر زد که نزد شما ناپسند بود، تا این که محاصره و کشته شد. سپس با رغبت نزد من آمدید و از من خواستید که رهبری شما را بپذیرم .... من شما را بر روش پیامبرتان وا میدارم و آن چه را بدان مأمورم، در میان شما به اجرا میگذارم، اگر پا به پایم استقامت ورزید.آگاه باشید که جایگاه من نسبت به پیامبرخدا«صلی الله علیه و آله و سلم» پس از مرگش، مانند جایگاه من در زمان حیات اوست. پس بر آن چه بدان امر میشوید، پایبند باشید و از آن چه از آن نهی میشوید، خودداری ورزید. در هیچ کاری شتاب مکنید، تا آن را برایتان روشن سازم....آگاه باشید که خداوند، از فراز آسمان و عرش، آگاه است که حکومت بر امّت محمّد«صلی الله علیه و آله و سلم» را خوش نمیداشتم تا این که رأی شما بر این امر، متّفق شد.....امّا اینک که رأی شما بر حکومتِ من متعلّق شد، مجالی برای کنارهگیری نیست.مبادا فردا مردانی از شما که در لذّتهای دنیا غرق شدند،
بُستانها گرفتند، نهرها جاری کردند، بر اسبان چالاک سوار شدند و کنیزکان زیبا روی گرفتند، وقتی که آنان را از آن چه در آن غوطهور شدند، باز داشتم و به حقوقی که میشناسند، بازشان گرداندم، از من خُرده گیرند و مپسندند و بگویند: پسر ابوطالب، ما را از حقوقمان، محروم ساخت ....
هنگامی که در مدینه با ایشان بیعت کردند فرمودند : آنچه مىگویم بر عهده من است و من خود ضامن آن هستم .آن کس که حوادث عبرتآموز روزگار را به چشم ببیند و از آن پند پذیرد ، پرهیزگاریش او را از آلودهشدن به کارهاى شبههناک باز مىدارد . بدانید که بار دیگر همانند روزگارى که خداوند ، پیامبرتان را مبعوث داشت ، در معرض آزمایش واقع شدهاید .سوگند به کسى که محمد را به حق فرستاده است ، در غربال آزمایش ، به هم درآمیخته و غربال مىشوید تا صالح از فاسد جدا گردد . یا همانند دانه هایى که در دیگ مىریزند ، تا چون به جوش آید ، زیر و زبر شوند . پس ، پست ترین شما بالاترین شما شود و بالاترینتان ،پست ترینتان . واپس ماندگانتان پیش افتند و پیشى گرفتگانتان واپس رانده شوند .... ( خطبه 16 نهج البلاغه )
ادامه مطلب ...حضرت علی بن ابیطالب«سلام الله علیه»سی سال بعد از عام الفیل، روز جمعه سیزده رجب متولّد شدند. در میان شیعه مسلّم و در میان اهل سنّت مشهور است که ولادت امیرالمؤمنین«سلام الله علیه»در خانهی خدا اتّفاق افتاده است؛ امتیازی که هیچ کس از زمان حضرت آدم«سلام الله علیه»تا روز ولادت امیرالمؤمنین«سلام الله علیه»و از آن روز تا به حال نداشته و از این به بعد هم نخواهد داشت. مرحوم علّامهی امینی در کتاب ارجمند «الغدیر»، این قضیّه را از پنجاه کتاب از شیعه و شانزده کتاب از اهل سنّت نقل کرده است. برخی از علمای اهل سنّت هم در این زمینه ادعای تواتر اخبار کردهاند (مطالعه کنید) (مطالعه بیشتر ...).
فضایل امیرالمومنین علیه السلام
ایمان امیرالمؤمنین(ع)
ایمان امیرالمؤمنین و مقام شهودی او را نمیتوان درک کرد. همین مقدار بس
است که بگوییم: عمر هنگام مرگ، شش نفر را حاضر نمود و برای هر کدام عیبی
یادآور شد، اما راجع به امیرالمؤمنین گفت: یَا عَلِیُّ لَوْوُزِنَ
اِیمَانُکَ بِایمَانِ اَهْلِ السَّمَواتِ وَالاَرْضٍ لَیَزیدُ اِیْمانُکَ
اِیمَانَهُمْ. «ای علی! اگر ایمان همۀ خلایق را با ایمان تو مقایسه نماییم،
ایمان تو بر ایمان آنها برتری دارد.» و این جمله، جملهای بود که مکرر از
زبان رسول اکرم(ص) شنیده میشد.
عدالت امیرالمؤمنین(ع)
جرج جرداق مسیحی، کلام رسایی دربارۀ عدالت علی دارد: قُتِلَ فِی مِحْرابِهِ لِعَدِالَتِهِ: «علی(ع) کشته عدالت خویش است.»
علی، عدالت مجسم است. وقتی میشنود که فرماندارش ابن عباس نسیه میگیرد و
از مقامش سوء استفاده میکند و نسیه را به تأخیر میاندازد، نامه عتاب
آمیزی به او مینویسد و در آن نامه میگوید: «من راضی نیستم که فرماندارم
سوء استفاده کند و نسیه را تأخیر اندازد.» ابن عباس میگوید: باری از درهم و
دینار را به خدمت علی(ع) میبردم که در راه دیدم شمشیر علی را میفروشند.
چون به خدمتش رسیدم و سبب فروش شمشیر را پرسیدم، فرمود: «شلوار نداشتم و
میخواستم از پول آن شلواری تهیه کنم.»
اسلام علاوه بر این که برای برخی از روزها اسمهای خاصی مانند عید قربان، عید فطر، روز عرفه و ... برگزیده بر همه این روزها نام ایام الله نهاده است تا عظمت و قداست این روزها هر چه بیشتر در ذهن و دل مؤمنان، نقش بسته و موجب تذکر و تنبه آنان گردد. یکی از روزهایی که در اسلام برای تعظیم آن، از شیوه نامگذاری بهره گرفته شده «غدیر» است. ویژگی غدیر این است که نامهای گوناگونی برای آن قرار داده شده و این خود عظمت این روز را نسبت به روزهای دیگر نشان میدهد. نامهای روز غدیر، از اسرار و ابعاد این روز پرده برمیدارند. هر نامی از این نامها دری تازه از قلعه بلند غدیر بر ما میگشاید چرا که اسلام بر برگزیدن نامی برای زمان یا مکان و یا هر چیز دیگر، خصوصیات مسمی را در نظر داشته و به جنبهها و زوایای آن توجه کرده است. از این روی شناختن و شناساندن نامهای روز غدیر یک ضرورت است. با این کار تصویری روشن از این روز در ذهن و دل نقش بسته و بیش از پیش این روز بزرگ را میشناساند.شایسته است نامهای غدیر را با بهترین شکل و زیباترین خط بنویسیم و محافل جشن و سرور عید غدیر را با آن، معنی و روحی تازه ببخشیم.
آنچه در زیر میآید پنجاه نام و یا صفت برای روز غدیر است که از روایات برگرفته شده است:10 ـ روز بلندی گرفتن منزلت شایستگان؛ «یوم رفع الدرج» (10)
ادامه مطلب ...
پس از بیعت مردم مدینه با امام علی(ع) اولین سخنرانی آن حضرت در سال 35 هجری است
خطــــــبـــــه 16 نــهـــج الـــبلــــا غــــــه
آنچه مى گویم بر عهده من است و من خود ضامن آن هستم .
آن کس که حوادث عبرت آموز روزگار را به چشم ببیند و از آن پند پذیرد، پرهیزگاریش او را از آلوده شدن به کارهاى شبهه ناک باز مى دارد. بدانید که بار دیگر همانند روزگارى که خداوند، پیامبرتان را مبعوث داشت ، در معرض آزمایش واقع شده اید.
سوگند به کسى که محمد را به حق فرستاده است ، در غربال آزمایش ، به هم درآمیخته و غربال مى شوید تا صالح از فاسد جدا گردد. یا همانند دانه هایى که در دیگ مى ریزند، تا چون به جوش آید، زیر و زبر شوند. پس ، پست ترین شما بالاترین شما شود و بالاترینتان ، پست ترینتان . واپس ماندگانتان پیش افتند و پیشى گرفتگانتان واپس رانده شوند. به خدا سوگند، که هیچ سخنى را پنهان نداشته ام و دروغ نگفته ام که من از چنین مقامى و چنین روزى آگاه شده بودم . بدانید که خطاکاریها همانند توسنان چموش و سرکش اند که خطاکاران را بر آنها سوار کرده اند. آن اسبان لجام گسیخته به ناگاه مى تازند و سواران خود را به آتش دوزخ سرنگون مى کنند. و بدانید، که پرهیزگاریها همانند اسبان رام و نجیب اند که پرهیزگاران را بر آنها سوار کرده و افسارها به دست سواران داده اند و آن اسبان ، سواران خود را به بهشت داخل مى کنند. حقى است و باطلى . گروهى هواداران حق اند و گروهى پیروان باطل . اگر پیروان باطل سرورى یابند چه شگفت که از روزگاران دیرین شیوه چنین بوده است و اگر شمار هواداران حق اندک است ، بسا، روزگارى رسد که افزون گردد، ولى ، کم اتفاق اوفتد که آنچه پشت کرده ، بار دیگر روى بنماید.
من مى گویم : قسمت آخر این سخن به پایه اى از زیبایى رسیده که هیچ کلامى بدان پایه نتواند رسید. آنکه در آن بنگرد تا محاسن آن بشناسد، بیش از آنکه بر فراست خود ببالد شگفت زده خواهد شد. با توصیفى که از آن کردیم ، در آن فصاحتى است ، افزون که نه هیچ زبانى را یاراى بیان آن است و نه هیچ انسانى را توان گام نهادن در آن عرصه . این ادعاى مرا درنیابد و نشناسد، مگر کسى که در این صناعت حظّى وافرش باشد و در این مضمار خود، تاخت و تازى کرده باشد. و جز خردمندان آن را درنیابند ....
علامه طبرسى گوید: على علیهالسلام شصت و سه سال زندگانى کرد، ده سال پیش از بعثت، و در سن ده سالگى اسلام آورد. و پس از بعثتبیست و سه سال با رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم زندگانى کرد، سیزده سال در مکه پیش از هجرت در امتحان و گرفتارى به سر برد و سنگینترین بارهاى رسالت آن حضرت را به دوش کشید، و ده سال پس از هجرت در مدینه در دفاع از حضرتش با مشرکان جنگید و با جان خود او را از شر دشمنان دین نگاه داشت، تا آنکه خداى متعال پیامبر خود را به سوى بهشت انتقال داد و او را به بهشت آسمانى بالا برد و على علیهالسلام در آن روز سى و سه ساله بود، و بیست و چهار سال و چند ماه حق او را از ولایت غصب کردند و او را از تصرف در امور بازداشتند، و آن حضرت در این دوران با تقیه و مدارا مىزیست، و پنجسال و چند ماه خلافت را به دست گرفت و در این سالها گرفتار جهاد با منافقان از ناکثین و قاسطین و مارقین (اصحاب جمل و صفین و نهروان) بود چنانکه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم سیزده سال از روزگار نبوت خود را ممنوع از پیاده کردن احکام آن و ترسان و محبوس و فرارى و مطرود بود و نمىتوانستبا کافران به جهاد پردازد و از مؤمنان دفاع کند، سپس هجرت کرد و ده سال پس از هجرت با مشرکان به جهاد پرداخت و گرفتار منافقان بود تا خداوند او را به سوى خود برد.آن حضرت در شب بیستیکم ماه مبارک رمضان سال چهل هجرى با شمشیر به شهادت رسید. عبدالرحمن بن ملجم مرادى شقىترین امت آخر زمان - لعنة الله علیه - در مسجد کوفه او را ضربت زد .
حسن و حسین علیهم السلام به امر آن حضرت مراسم غسل و تکفین او را عهدهدار شدند و بدن شریفش را به سرزمین غرى در نجف انتقال دادند و شبانه پیش از سپیده صبح در همان جا به خاک سپرده شد. حسن و حسین و محمد پسران آن حضرت علیهالسلام و عبدالله بن جعفر رضى الله عنه وارد قبر شدند و بنا به وصیتحضرتش اثر قبر پنهان گردید. این قبر پیوسته در دولت بنى امیه پنهان بود و کسى بدان راه نمىبرد تا آنکه امام صادق علیهالسلام در ولت بنى عباس آن را نشان داد.
وصیت امام على علیه السلام در بستر شهادت
هنگامى که ابن ملجم - که خدا لعنتش کند - او را ضربت زد حضرتش به حسن و حسین علیهمالسلام چنین فرمود: «شما را به تقواى الهى سفارش مىکنم و اینکه در طلب دنیا بر نیایید گرچه دنیا در طلب شما برآید، و بر آنچه از دنیا محروم ماندید اندوه و حسرت مبرید و حق بگویید و براى پاداش (اخروى) کار کنید و دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید.شما دو نفر و همه فرزندان و خانوادهام و هر کس را که این نامهام به او مىرسد سفارش مىکنم به تقواى الهى و نظم کارتان و اصلاح میان خودتان، چرا که از جدتان صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: «اصلاح میان دو کس از انواع نماز و روزه برتر است.»خدا را خدا را درباه یتیمان در نظر آرید، هر روز به آنان رسیدگى کنید و حتى یک روز دهان آنان را خالى نگذارید و مبادا در حضور شما تباه شوند.